سهوا"، اشتباها"
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نادرست، غلط، خطا، اشتباهی، عوضی، نابجا، درست درک نشده، مورد سوتفاهم، اشتباه کرده [فوتبال] اشتباها
اشتباها
قلبی، ناسرگی، بدلی، نادرستی، حرامزادگی
غلط، نا درست، نا صحیح، ناخوش، ناسالم سایر معانی: بیمار، معیوب، سست، ناپابرجا، فاسد، خراب، آسیب دیده، نامستدل، نامعقول، غیر منطقی، (اقتصادی و غیره) پر مخاطره، بد، خلاف رویه [نساجی] معیوب-خراب ...
کمیت یا پارامتری که دارای خطا باشد [مهندسی نقشهبرداری]
واژههای مصوب فرهنگستان