سرمحاسب، رئیس محاسبات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] عملگر تصویر آبلی
بالاتر از میانگین، بالاتر از حد متوسط
دمای بیشینۀ مطلق [علوم جَوّ] بیشینۀ دما در دورۀ آماری
واژههای مصوب فرهنگستان
دمای کمینۀ مطلق ماهانه [علوم جَوّ] پایینترین دمای کمینۀ روزانۀ یک ماه تقویمی در دورۀ مشخص چندینساله
حرارت مطلق (که از حرارت صفر مطلق محاسبه می شود و این محاسبه به معیار kelvin است یا به معیار rankine)، دمای بی چون، دمای مطلق [شیمی] حرارت مطلق (که از حرارت صفر مطلق محاسبه می شود و این محاسب ...
[شیمی] مقیاس دمای مطلق، مقیاس مطلق [برق و الکترونیک] مقیاس دمای مطلق مقیاس دمایی که صفر آن مطلق دما 273/16 سانتی گراد یا 495/69 فرانگهایت است متداولترین نوع آن مقیاس کلوین بر اساس درجه سلسی ...
[شیمی] دستگاه سردکننده جذبی
شتاباننده، شتابنده، تسریع کننده [شیمی] 1- شتاباننده، شتابنده، تسریع کننده 2- کاتالیزور [پلیمر] 1- شتاباننده، شتابنده، تسریع کننده2- کاتالیزور
شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن سایر معانی: شتابیدن، تندتر رفتن، سریع شدن، سرعت بخشیدن، وقوع چیزی راتسریع کردن، (اتومبیل) ...
شتابـ ایست [حملونقل هوایی] شبیهسازی برخاست نافرجام هواگَرد با سرعتگیری از وضعیت سکون تا سرعت تصمیم یا سرعت مورد نظر و سپس بیدرنگ متوقف ساختن آن در کمترین ...
شتاباندن، تسریع کردن، تند کردن، شتاب دادن، برسرعت (چیزی) افزودن، تند شدن، تندتر شدن تسریع کردن، سرعت دادن، سرعت گرفتن [ریاضیات] تند شونده، شتابی، مسرعه، شتاب دار