ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن، شرط کردن، سورسات رساندن سایر معانی: فراهمی، فراهم سازی، تامین، وسیله ی امرار معاش، منبع درآمد، آذوقه، (جمع) تدارکات، خ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی