خدمت اجباری سایر معانی: خدمت اجباری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نام نویسی، سرباز گیری سایر معانی: درآمدن به خدمت سربازی، سربازی، دوران خدمت سربازی، طول خدمت
سخنرانی افتتاحی، افتتاحی، گشایشی سایر معانی: وابسته به گشایش، افتتاحیه، آغازین، ابتدایی
تفویض، سرمایه گذاری، اعطای نشان سایر معانی: اعطای مقام (معمولا طی مراسم و با لباس رسمی)، پوشاک، جامه، دادن امتیاز، تفوی