جنباننده، شخص پرانرژی، پویا، حرکتی، وابسته به نیروی محرکه سایر معانی: پویا (در مقابل: ایستا - static)، متحرک، نوند، بشولنده، پر نیرو، پر توان، پر اشتیاق و حرارت، پرجنب و جوش، پرتکاپو، پربازد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طراوت بخش، نوجانگر، خرم ساز، فرح بخش، تازه ساز، روح انگیز، طرب انگیز، نیرو بخش، تازه کننده، خستگی گیر [کامپیوتر] دوباره سازی
مهیج سایر معانی: محرک