تحت محاصره سایر معانی: (بخشی از یک ناحیه یا کشور که از چندسو توسط سرزمین کشور دیگری احاطه شده باشد) سرزمین محصور، درونبوم، قلمرو بسته (در برابر: برونبوم exclave)، ناحیه ای که کشور بیگانه دور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حکومت، قلمرو، ملک سایر معانی: حاکمیت، چیری، سلطه، فرمانروایی، حکم فرمایی، (سرزمین تحت حکومت یا قیمومیت) قلمرو، مستعمره، آبادگان، (سابقا - d بزرگ) کشور خود مختار (و عضو کشورهای مشترک المنافع ...