علوی، رقیق، نازک، آسمانی، سماوی، روحانی، اثیری، اتری سایر معانی: (ساخته شده از یا وابسته به فضا و اثیر) اثیری، فضایی، فرازمانی، فرآسمانی، فرا زمینی، ناخاکی، عرشی، ملکوتی، لطف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فلک، آسمان، گنبد اسمان سایر معانی: (بیشتر شاعرانه) آسمان، گردون، گرزمان، گردان سپهر، فلک افلاک، اسمان
نگفتنی، شخص غیر قابل توصیف سایر معانی: وصف نکردنی، غیرقابل توصیف، بر زبان نیاوردنی
ناخوشی همهگیر، همه جا گیر، جانگیر سایر معانی: جهانگیر، فراگیر، (بیماری که در ناحیه ی بزرگی پراکنده است) بیماری جهانگیر، بیماری فراگیر [زمین شناسی] عالمگیر،جهانگیر شرایط حاکم بر یک ناحیه جغرا ...
بهشتی، مینوی، ملکوتی، پردیسی، جنتی، فردوسی (paradisiac هم می گویند)
اب و هوا، فلک، آسمان، سپهر، توپ هوایی زدن، در مقام منیعی قرار دادن، زیاد بالا بردن سایر معانی: گردون، عرش، آب و هوا، به هوا افکندن، هوا کردن، انداختن، (عکس یا نقاشی و غیره) از دیوار آویختن ( ...
بلند، علوی، آسمانی، بهشتی، وابسته به عالم بالا سایر معانی: عرشی، الهی، وابسته بعالم بالا