تند، متلاطم، توفانی، طوفانی سایر معانی: وابسته به یا همانند توفان، شدید، ستهم، پر آشوب، مشوب، پر جوش و خروش، پرغوغا، خروشان، پر تب و تاب، پر شور، پرتوپ وتشر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوردن با هدف سرکوب کردن یا تسکین احساسات منفی از قبیل اضطراب و خشم و دلهره و اندوه [تغذیه]
واژههای مصوب فرهنگستان
رفتاری که با تغییرات بدنی و احساسی همراه است و نشانگر یکی از حالات هیجانی است [روانشناسی]