[حسابداری] تخصیص سود انباشته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] محاسبه سود هر سهم
[حسابداری] سود تقلیل یافته هر سهم
(سهام و اوراق بهادار) نسبت قیمت به سود سالیانه [ریاضیات] نسبت قیمت به عایدی، نسبت قیمت به درآمد
[حسابداری] سود انباشته
[حسابداری] سود فوق العاده
[حسابداری] سود ناخالص [ریاضیات] درآمد ناویژه، درآمد کل، درآمد غیر خالص
سود، پول، مال، غرض، ربا سایر معانی: ثروت، مال و منال
مرسوم، مزد، مقرری [حسابداری] دستمزد
محصول، سودمندی، بازده، حاصل، ثمر دادن، ارزانی داشتن، تسلیم کردن یا شدن، واگذار کردن سایر معانی: (محصول یا نتیجه و غیره) دادن، به بار آوردن، موجب شدن، تسلیم شدن یا کردن، گردن نهادن، بازده داش ...