دینامیت، با دینامیت ترکاندن، منفجر کردن سایر معانی: (با دینامیت) منفجر کردن، ترکاندن، (عامیانه) پرمخاطره، پرخطر، سیجناک، پردردسر، جنجال انگیز، (امریکا - خودمانی) معرکه، غوغا، محشر [عمران و م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[معدن] دینامیت آمونیومی ژلاتینی (آتشباری)
[زمین شناسی] دینامیت ژلاتینی [استخراج] شبیه دینامیتهای استرایت هستندوفرقشان دراین است که نیتروگلیسیرین آنهاتوسط نیتروسلولزکلوئیدی شده وبصورت ژله درآمده است ولذامقاومت آنهادرمقابل آب خیلی بیش ...
[معدن] دینامیت گور (آتشباری)
[معدن] دینامیت مجاز (آتشباری)
توانا، قابل، لایق، با استعداد، صلاحیت دار، ماهر، دانا، مولد علم، وابسته به علم، جوهردار سایر معانی: توانایی، قدرت، قابلیت، گنجایی، ظرفیت، گنجایش، جربزه، لیاقت، استعداد، عرضه، صلاحیت، قادر، ک ...
لایق، شایسته، دارای سر رشته سایر معانی: کارامد، ماهر، کاردان، متبحر، با کفایت، زرنگ، چابک، کافی، بسنده، (حقوق) دارای اهلیت یا صلاحیت قانونی، (با: to) مجاز، روا، متعلق، ذی صلاحیت [زمین شناسی] ...
خطر ناک، خطیر، خوفناک سایر معانی: سیجناک، پر مخاطره [فوتبال] خطرناک- پرخطر
با تجربه، ورزیده، اموخته سایر معانی: کار کشته، کارآزموده، کاردیده، کهنه کار، مجرب، سرد و گرم چشیده
خطر ناک سایر معانی: خطرناک
خطر ناک، مخاطره امیز، در مخاطره سایر معانی: پر مخاطره، سیجناک
زننده، خیلی خوب، موثر، برجسته، گیرنده، قابل توجه سایر معانی: در حال اعتصاب [برق و الکترونیک] کار اندازی 1. آغاز شدن قوس الکتریکی با برخورد لحظه ای الکترودها به یکدیگر . 2. نشاندن الکتریکی پو ...