بموقع خود، بقدر لازم، حسب المقرر، حسب الوظیفه سایر معانی: به طور شایسته، به طور معمول، طبق مقررات [حقوق] به نحو مقتضی، به طور صحیح، با رعایت تشریفات قانونی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناروا، بی جهت، بی خود سایر معانی: بیش از حد، به طور افراط آمیز، بیجا، بی دلیل، به طور نامناسب
بطورمقتضی، بمناسبت، به اقتضا، بطوردرخورمناسب
زیاد، بسیار، بیش از حد، به طور مفرط، فزون کارانه، بسیار گرانه، زیاده، زیادی، زیادی don't be overly optimistic! زیاده خوشبین نباش! [ریاضیات] کاملا
حقا، باداشتن حق، از روی حقانیت