اخلاقا خشک، یابس، خشک، بی آب، خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن سایر معانی: بدون آب، بی اشک، بی سرشک، کم باران، دچار خشکسالی، کم آب، تشنه، آب نیاز، خشکیده، (گاو و گوسفند و غیره که شیر نمی دهند) ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکت، محتاط در سخن، کم گو سایر معانی: کم حرف، کم گفتار، خموش، تودار