کشوی [عمومی] نوعی گنجه شامل چند کشو
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] اصل کشوی دیرکله
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بحواله کننده مراجع شود، بکشنده مراجعه کنید [حقوق] "رجوع شود به صادر کننده چک" (اعلامیه یا یادداشت بانک در موارد غیر قابل پرداخت بودن چک)
از ما بهتران، هزار فامیل، طبقه ی حاکمه، مهم، دارای مقام یا اهمیت عالی، قدرت عالیه، هیئت حاکمه
پسند، انتخاب، چیز نخبه، برگزیده سایر معانی: گزینش، چاره، گزینه، گزیر، امکان، شخص یا چیز گزیده شده، منتخب، (بهترین و برگزیده ترین بخش یا نوع) شاهوار، نخبه، خوب، گزیده، گل سرسبد [نساجی] انتخاب ...
شگفت اور، افسانهای، افسانهوار سایر معانی: (عامیانه) خیلی خوب، عالی، محشر، معرکه، افسانه مانند، داستانگونه، داستانی، دستان، شگفت انگیز، باور نکردنی، اعجاب آور، محیرالعقول، مجهول
جالب، حائز امیت، یاد اوردنی سایر معانی: فراموش نشدنی، به یاد ماندنی، حائز اهمیت
شخص بر جسته، قابل توجه، جالب توجه، چیز برجسته سایر معانی: چشمگیر، درخور توجه، برجسته، جالب، قابل ملاحظه، آدم برجسته، آدم متشخص، سرشناس، (قدیمی) کدبانو، با کفایت، باجربزه، (سابقا در فرانسه - ...
بالاترین، اعلی، اعلی ترین سایر معانی: در بالاترین جا، بلندترین، فرازین
لایق، شایسته، خلیق، فرا خور، سزاوار سرزنش، سزاوار، شایان، مستحق سایر معانی: ارزشمند، ارزنده، ارجمند، هژیر، شایگان، گرانمایه، ارزمند، پر ارزش، والا، درخور، دارای استحقاق، محق، (آدم) بزرگ، برج ...
نوعی گنجه شامل چند کشو [عمومی]