کشش، قرعه کشی، طراحی کردن، نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن سایر معانی: (به سوی خود یا در جهت معینی) کشیدن، کشیده شدن، هنج ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(قرون وسطی) 1- به دار زدن و سپس چهار شقه کردن 2- دست و پای محکومی را به چهار اسب بستن و آنها را در چهار جهت مختلف راندن
دور شدن از، جلو زدن از، جلوتر از دیگران حرکت کردن در مسابقه وغیره، دیگران را پست سرگذاشتن
[نساجی] شاسی زیر غلتکهای کالندر کاردینگ
[آب و خاک] سرریز درچه کشویی
[پلیمر] نسبت کاهش ضخامت
[نساجی] ماشین کشش ( چندلا ) - ماشین چندلا کنی
[نساجی] فتیله
[نساجی] نخ کشی در وردها - نخ بندی دستی در پشت ماشین بافندگی
[نساجی] دستگاه زری بافی
پشک انداختن، قرعه کشیدن
نزدیک شدن