سرنگ، دوش اب، دوش گرفتن، تمیز کردن با دوش سایر معانی: فواره (یا آب فشاردار) که برای شستشوی عضوی از بدن (به ویژه آلت تناسلی زن) به کار می رود (به دوش حمام می گویند: shower)، دوش زنانه، آب شوی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غسل، جیب بر، شیب، پایین امدن، تعمید دادن سایر معانی: (تند در آبگونه فرو کردن و در آوردن) فروبردن، فرو رفتن و درآمدن، غوطه دادن یا خوردن، فروروی، فروکنی، فروشویی، در رنگ فروبردن، رنگ کردن، رن ...
سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن سایر معانی: سیرا کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، انباردن، آغشتن، خیس کردن یا شدن، (شیمی) اشباع کردن یا شدن، اشتباه کردن [کامپیوتر] اشباع شدن [برق و الکترونیک] اشب ...