خطابه، پند، امر، حکم، فرمان، نظام نامه، امریه، قاعده اخلاقی سایر معانی: (اخلاقی یا مذهبی) اصل، قاعده، دستور، آموزه، افراه، اندرز، پند و امثال، اصل فنی، دستور العمل، قاعده ی علمی، مقررات [حقو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دین، کیش، مذهب، ایین سایر معانی: موضوع مورد علاقه شدید، هم و غم، فکر و ذکر، رهبانیت
موعظه، اندرز، گفتار، خطبه، وعظ، خطابه، موعظه کردن سایر معانی: وابسته بموعظه
مرام، عقیده، اصول، انگاره، انگاشته، متعقدات مذهبی، پایه تفکر سایر معانی: آغازه، اصل (اصول)، (اندیشه و غیره) پایه، مبنا، انگاره (انگارگان)، انگاشته (انگاشتگان)، افراس، افراه
قضیه، قاعده سایر معانی: گزاره، اصل، (منطق - ریاضی) قضیه، فردید، (ریاضی) قانون، فرمول، معادله، رجوع شود به: theory، برهان، مسئله، نکره [شیمی] قضیه [برق و الکترونیک] قضیه [زمین شناسی] قضیه [ری ...
بیانیهای مکتوب دربارۀ سیاست رسمی حکومت، بهویژه در زمینۀ سیاست خارجی و راهبرد نظام [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان