precept
معنی
خطابه، پند، امر، حکم، فرمان، نظام نامه، امریه، قاعده اخلاقی
سایر معانی: (اخلاقی یا مذهبی) اصل، قاعده، دستور، آموزه، افراه، اندرز، پند و امثال، اصل فنی، دستور العمل، قاعده ی علمی، مقررات
[حقوق] فرمان، حکم، امریه، دستور
سایر معانی: (اخلاقی یا مذهبی) اصل، قاعده، دستور، آموزه، افراه، اندرز، پند و امثال، اصل فنی، دستور العمل، قاعده ی علمی، مقررات
[حقوق] فرمان، حکم، امریه، دستور
دیکشنری
دستورالعمل
اسم
sentence, ruling, verdict, warrant, decree, preceptحکم
command, decree, order, steering wheel, edict, preceptفرمان
directive, precept, order, letter missive, prescript, prescriptionامریه
sermon, address, lecture, oration, precept, allocutionخطابه
preceptقاعده اخلاقی
matter, affair, circumstance, job, behest, preceptامر
advice, exhortation, saying, maxim, motto, preceptپند
workbook, constitution, bylaw, code, manual, preceptنظام نامه
ترجمه آنلاین
دستور
مترادف
axiom ، behest ، bidding ، byword ، canon ، command ، commandment ، decree ، decretum ، direction ، doctrine ، dogma ، edict ، formula ، fundamental ، guideline ، injunction ، instruction ، law ، mandate ، maxim ، motto ، order ، ordinance ، prescript ، principle ، regulation ، rule ، saying ، statute ، tenet