تبدیل به هیچ کردن، ناکامیاب کردن، ناکام کردن، رویدادی را موجب شدن، ایجاد کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کفایت کردن، کافی بودن، بس بودن، بسنده بودن سایر معانی: بسند کردن [ریاضیات] کافی بودن