سرگردان شدن سایر معانی: پرسه زدن، این سو و آن سو رفتن، ولگردی کردن، پرت شدن، پریشان گفتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگردان بودن، منحرف شدن، اواره بودن سایر معانی: ( بی هدف ) حرکت کردن، پرسه زدن، پلکیدن، (با بی خیالی) راه رفتن، یالم یالم رفتن، خرامان رفتن، (معمولا با: off) گمراه شدن، گم شدن، کج راه شدن، ( ...