راستگرد خروج [حملونقل درونشهری] در تقاطعهای جدید، راهی مجزا در کنار راه اصلی که امکان تردد خودروهایی را که قصد گردش به راست دارند، بدون مزاحمت برای دیگر خودروها فراهم می&zw ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده سایر معانی: درهم و برهم، مغشوش، ناسرواد، ناراستاد، پریشان، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، بیمار، دچار اختلال [نساجی] نامنظم - پیوند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر گردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل سایر معانی: بی کاشانه، آواره
دربدر، منفور، مطرود، رانده سایر معانی: رانده شده، دور افکنده، واخورده، وازده، شخص یا چیز وازده یا دور انداخته شده
تغییر جهت خصومت از منبع ناکامی یا خشم بهسوی خویش یا یک فرد یا موضوع دیگر [روانشناسی]