درستى، صحت، حقانیت، عدالت، حق بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملایمت، اعتدال، میانه روی سایر معانی: میانگیری، میان واری، آرامی، متانت، خونسردی، متعادل سازی، (جلسات و مناظرات و غیره) گردانندگی، همایند سروری