برخورد، تصادم، تصادم شدید کردن سایر معانی: صدای بر هم خوردن دو چیز جامد، چکاچاک، جرنگ، ترق ترق، دنگ، (با صدای بلند) به هم خوردن، تصادم کردن، چکاچاک کردن، جرنگیدن، تضاد پیدا کردن، برخورد داشت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ژولیدگی، اغتشاش، بی نظمی، درهم و برهمی سایر معانی: نابسامانی، آشفتگی، درهم برهمی، به هم ریختگی، بی سرو سامانی، نابسامان کردن، آشفته کردن، به هم ریختن، (نظم چیزی را) به هم زدن، (جامه) نامرتبی ...
مخالفت، عدم توافق، اختلاف رای، عدم تشابه سایر معانی: اختلاف عقیده، دگراندیشی، خلاف اندیشی، عدم توافق (عقیدتی)
نا هنجاری، ناجوری سایر معانی: ناهمگنی، اختلاف، ناسازگاری، (موسیقی) ناهم خوانی، ناسازی، ناهمسازی، تنافر، ناموزونی (در مقابل: consonance)، اختلاط اصوات و اهنگ های ناموزون [برق و الکترونیک] بد ...