شام حاضراست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوازم سفره، لوازم وظروف شام یاناهار
تئاتر رستورانی (محلی که در آن مشتریان طی شام یا بعد از آن نمایش تماشا می کنند)
چینی آلات (بشقاب و فنجان و غیره)، ظرف های خوراک خوری، کاسه بشقاب
(امریکا) خوراک پخته و یخ زده (که گرم می کنند و می خورند)
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل، مهمانی دادن یارفتن سایر معانی: هنگان، گروه، هیات، اکیپ، (عمل یا طرح و غیره) شرکت کننده، همباز، طر ...
عالم در علم بدیع، اموزگار معانی بیان سایر معانی: سخندان، کارشناس معانی بیان، استاد علم بدیع
بزم، مجلس انس ورقص سایر معانی: (امریکا - عامیانه) مهمانی خودمانی، مجلس رقص خودمانی، مهمانی پر سر و صدا، بزن و بکوب، shindy ز
شب نشینی، مهمانی شب سایر معانی: فرانسه مهمانی شب
سخنگو، گوینده، سخن ران، ناطق، متکلم، حرف زن، رئیس مجلس شورا سایر معانی: کسی که حرف می زند، گویشگر، - زبان، سخنور، رییس مجلس شورای ملی، رئیس پارلمان، (آمریکا - s بزرگ) رئیس مجلس نمایندگان (عن ...
سخنران، ناطق، سخنور
سخنگوی زن سایر معانی: سخنگوی زن