خواجه، شخص بزرگ سایر معانی: شخص، عالیرتبه، والامقام، جاهمند، وابسته به شخص عالیرتبه، جاهمندانه، عالی مقام
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئیس، ریش سفید، رئیس کلیسا یا دانشکده سایر معانی: (دانشکده) رییس، پیشکسوت، مرشد، بزرگ، سالار، مهین، سرپرست نمازخانه ی دانشگاه، سرکشیش (در کلیساهای بزرگ که چند کشیش دارند)، اسم خاص مذکر ...
نایب السلطنه، پولدار، نواب سایر معانی: (از عربی: نواب)، (هندوستان دوران مغولان) استاندار
مخفف: شخص بسیار مهم، مخفف کلمات person important very، شخص بااهمیت