افشانده، منتشر شده، افشاندن، منتشر کردن، پخش کردن، پراکنده کردن سایر معانی: پراکندن، (به هر سو) پاشیدن، اشاعه کردن، نشت کردن، (فیزیک) پخشیدن، پخش کردن یا شدن، (غیر متراکم یا غیر متمرکز) پراک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] جبهه پخشنده
[سینما] بازتاب نامنظم - انعکاس همه سویه
[برق و الکترونیک] صدای پخشنده صدایی که با چگالی انرژی یکنواخت در تمام قسمتهای اتاق یا فضا پخش می شود.
طیف پخشیده [فیزیک] طیفی با خطوط بسیار پهن که پهنشدگی آنها ناشی از برخورد نیست
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] چگالی انتقال پخشیده میزان چگالی انتقال فوتوگرافیک که از برخورد عادی نور به نمونه و جمع آوری و سنجش تمام شار انتقال یافته از آن به دست می آید.
[برق و الکترونیک] ترانزیستور پیوند- نفوذی ترامزیستوری که الکترودهای امیتروکلکتور آن به وسیله ی نفوذ ناخالصی فلز به پولک نیم رسانا و بدون گرمایش آن ساخته می شود.
[شیمی] نور پخش شده، نور پخشیده [سینما] نور پخش شده
[برق و الکترونیک] مقاومت نفوذی نوعی مقاومت مدار مجتمع که از طریق فرایند نفوذ در بستر نیمرسانا ساخته می شود.
[زمین شناسی] لوله مکش واگرا
[سینما] فیلتر محو کننده
سحابی پخشیدۀ روشن [نجوم] سحابی پخشیدهای که به سبب نزدیکی به ستارههای اطراف درخشان دیده میشود