اندیشه، دستگاه، اسباب، اختراع، شعار، شیوه سایر معانی: (هرچیز که تمهید و تدبیر و طرح شده باشد) نقشه، تدبیر، طرح، حقه، ترفند، شگرد، ابزار، (هنر و ادبیات) صنعت، فن، نقش تزیینی، نقش به همراه شعا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] پرچم دستگاه .
افزارهگردان [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزاری که امکان واپایش افزارهها و افزارهرانها را در سامانۀ عامل فراهم میسازد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] نوعی زبان که توسط مدیر پایگاه داده استفاده می شود تا شرح فیزیکی پایگاه را روی یک دستگاه ذخیره دیسک ایجاد کند .
[کامپیوتر] شماره دستگاه .
وضعیت دستگاه
[برق و الکترونیک] قطعه ی تحت آزمایش [ دی یو تی ] قطعه ( یا مداری ) که برای بررسی کشخصه های عملکردی آن، به یک مدار ویژه متصل می شود. [برق و الکترونیک] قطعه تحت آزمون
[برق و الکترونیک] عنصر فعال، وسیله ی فعال عنصری با توانایی کنترل ولتاژیا جریان برای تولید بهره یا کلیدزنی در مدار . نمونه های آن عبارت اند از : دیودها، لامپهای الکترونی، ترانزیستورها، و مدار ...
دستگاه فعال، دستگاه کنشی [شیمی] دستگاه فعال، دستگاه کنشى
دستگاه قیاسی [کامپیوتر] دستگاه آنالوگ ؛ دستگاه قیاسی . [برق و الکترونیک] وسیله ی قیاسی نوعی وسیله ی کنترلی که بر اساس متغیر هایی عمل می کند که با ولتاژ یا سایر کمیتهای پیوسته نمایش داده می ش ...
[آب و خاک] تجهیزات ضد گرداب
[کوه نوردی] ترمز طناب