برداشت تفصیلی [مهندسی نقشهبرداری] برداشتی که در آن عوارض کوچک موجود در منطقه نیز در نظر گرفته میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] طراح جزئیات
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] درجه وضوح جزئیات تصویر
جز به جز، مو به مو، به تفصیل [ریاضیات] به تفصیل، با ذکر جزئیات
اصل موازنۀ تفصیلی [شیمی] اصلی که براساس آن در یک واکنش تعادلی با تعداد اختیاری اجزای سازنده و مسیرهای واکنش، تعداد اتمهایی که در واحدهای مولکولی مربوط به خود در هر مسیر مشخص در واکنش ر ...
[خاک شناسی] نقشه تفصیلی اجمالی
وارد جزئیات نشو!، آب و تابش نده !
[عمران و معماری] جزئیات نمونه
ارتش، سپاه، لشکر، گروه، جمعیت، صف، دسته سایر معانی: نیروهای نظامی (به ویژه زمینی)، نیروی زمینی، قشون، سپه، (یگان نظامی متشکل از دو یا چند لشکر و نفرات کمکی) سپاه، (اغلب a بزرگ) تشکیلات گسترد ...
نمایش دادن، مجسم کردن، شرح دادن، نقش کردن، رسم کردن، منقوش کردن سایر معانی: تصویر کردن، نشان دادن، نگاره کردن، دیسه کردن، بیان کردن، هویدا کردن، دیس گویی کردن، آشکار کردن، شناسا کردن، نمایش ...
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن سایر معانی: بازنمود کردن، شناسا کردن، رسم کردن، ترسیم کردن [نساجی] تعریف کردن - توصیف کردن [ریاضیات] توضیح دادن، توصیف کردن، شرح دادن، رسم کردن ...
وصفی، تشریحی، توصیفی سایر معانی: (وابسته به علومی که با شرح و طبقه بندی سر و کار دارند) توصیفی، شناسا ساز، بازنمودین، کواشی، کواشگرانه، (دستور زبان) صفت توصیفی (واژه ی "big" در "a big tree" ...