پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن سایر معانی: (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] آنزیم پروتئین شکن
خوار، پست یاخفیف شده سایر معانی: تحقیر شده، خوار شده، فروزینه شده، نزول یافته، گمراه شده، فاسد شده [نساجی] تغییر یافته
کارایی کاهیده [حملونقل هوایی] قابلیت کاهشیافتۀ هواگَرد براثر عیوب درونی مانند خستگی پیکر و فرسودگی اجزای موتور
واژههای مصوب فرهنگستان
احساس هتک آبرو کردن، احساس خفت کردن
پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن سایر معانی: خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن
دستکاری شده، تقلبی (در مورد خوردنی ها)، جازده، قلابی، قلب
فاسد کردن، حرامزاده خواندن، پست شدن سایر معانی: وازده کردن، پست کردن، نامرغوب و غش دار کردن، حرامزاده کردن یا خواندن یا اعلام کردن
تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن سایر معانی: خوار کردن، خفیف کردن، قابل تحقیر کردن، ارزان کردن، از قیمت چیزی کاستن
منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
خلع کردن، عزل کردن سایر معانی: (از سلطنت) خلع کردن، بی تخت و تاج کردن، از پادشاهی برداشتن، (از شغل یا مقام رفیع) برکنار کردن