بطور نامحدود، بطور نامعین، بطور نامعلوم، برای یک مدت نامحدود [ریاضیات] به طور نامعین، تا ابد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نا معلومی سایر معانی: نامحدودی [ریاضیات] ابهام
صورت معین منفی [ریاضی] قرینۀ یک صورت معین مثبت
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] فرم معین منفی
ماتریس معین منفی [ریاضی] فرمولدار
[ریاضیات] ماتری معین منفی
[ریاضیات] ماتریس نیمه معین نا منفی [آمار] ماتریس نیمه نامنفی
[ریاضیات] فرم دوخطی معین مثبت
[ریاضیات] ماتریس معین مثبت، ماتریس همیشه مثبت [آمار] ماتریس همیشه مثبت
[برق و الکترونیک] نیمه معین مثبت [ریاضیات] نیم معین مثبت
مغرور، مطمئنا سایر معانی: مطمئنا
محدود، کراندار سایر معانی: کران دار [برق و الکترونیک] کران دار [ریاضیات] کراندار، محدود، کرانه دار، محصور، پایاندار [آمار] کراندار