مطیع، وظیفه شناس، گماشت شناس، حلیم سایر معانی: فروتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طرف توجه قرار دهنده، امیخته بخود شیرینى
اشاره ؟میز، اشاره کننده، خود جا کن، فریبنده، مبنى بر خود شیرینى
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم