1- (از شر چیزی) خلاص شدن، کلک (چیزی را) کندن، از سر خود باز کردن، دور انداختن، 2- رسیدگی کردن به، جوابگو شدن، 3- کشتن، خلاص کردن، 4- (عامیانه) داشتن، دارا بودن [حقوق] فیصله دادن، تکلیف موضوع ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفن، بخاک سپاری، در قبرگذاری سایر معانی: دفن، بخاک سپاری، در قبرگذاری