اعلام کردن، گفتن، اعلان کردن، اظهار کردن، اظهار داشتن، شناساندن سایر معانی: ابراز کردن، بازنمود کردن، (رسما) بیان کردن، (رسما و علنا) آشکار کردن، بروز دادن، نشان دادن، (به طور کتبی یا شفاهی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حالت فوق العاده اعلام کردن
اعلان جنگ دادن، اعلام جنگ دادن
آشکارا، بی پرده پوشی، صریحا، بطورقطع
اعلام کننده، ابرازگر، بازنمودگر
تعجب می کنم !، راست میگی !، نه !
تصدیق کردن، شهادت دادن، بطور قطع گفتن، اظهار کردن، اثبات کردن، تصریح کردن سایر معانی: اذعان کردن (در مقابل: انکار کردن denyto)، به طور قطع گفتن، تاکید کردن، قانونی کردن، تصویب کردن، تایید کر ...
منسوخ کردن، لغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، فسخ کردن سایر معانی: حلقه مانند، حلقوی، چنبری، حلقه وار، مدور، گرد، طوقی، زرفینی، فسخ و الغا کردن، کان لم یکن تلقی کردن [ریاضیات] از بین بردن، صفر ...
بشارت، خبر خوش، اعلام، مژده، ایتوک، نوید، بشارت دادن، مژده دادن، ایتوک دادن، نوید دادن، اگهی دادن، خبردادن
تصدیق کردن، اثبات کردن، بطور قطع اظهار داشتن، از روی یقین گفتن، بحق دانستن سایر معانی: تاکید کردن، قویا اظهار کردن، به طور یقین گفتن، به طور حق به جانب گفتن [زمین شناسی] به معنی آنچه که برخل ...
فاسد کردن، حرامزاده خواندن، پست شدن سایر معانی: وازده کردن، پست کردن، نامرغوب و غش دار کردن، حرامزاده کردن یا خواندن یا اعلام کردن
1- افشا کردن، آشکار کردن 2- گفتن، اعلام کردن 3- ( برای فروش یا بازرسی و غیره) ارائه کردن