خیره شدن سایر معانی: (verb transitive) مسحورکردن، مات و مبهوت کردن، بکلی خیره کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسحور سایر معانی: مجذوب کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن، شیفتن، افسون کردن