دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده، کهنه مسلک، گذشته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به ...
سابق، سابقا سایر معانی: پیشتر، قبلا [نساجی] قبلا
ریزش، مقدار زیاد، افت، رکود، زمین باتلاقی، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، یکباره پایین امدن یا افتادن، سقوط کردن سایر معانی: (ناگهان و محکم) افتادن، فرو افتادن، (فعالیت یا قیمت و ...
موفقیت، پیروزی، ترقی، نتیجه، کامیابی، توفیق، کامروایی سایر معانی: کامکاری، آدم یا چیز کامیاب، کامرانی، نتیجه ی مطلوب، دستیابی به ثروت یا شهرت، رستگاری [ریاضیات] پیروزی، کامیابی، موفقیت، برد، ...
زمان های کهن و از یاد رفته، عهد کهن
سوزانی، داغی سایر معانی: سوزانی، داغی
کاری که شده است و قابل جبران نیست، کاری که از کار گذشته است، زیان و غیره که غصه خوردن درباره ی آن بی فایده است، عمل انجام شده