روز روشن، روشنی روز سایر معانی: روشنایی روز، نور خورشید، پگاه، برآمدن خورشید، سپیده دم، فجر، سحر، طلوع خورشید، (مجازی) پایان (کار یا دردسر)، روشن کردن [برق و الکترونیک] نور روز، نور طبیعی [آ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] فیلم روز
[سینما] قرقره فیلم گذاری در نور روز - قرقره نور روز
(عامیانه) حسابی کتک زدن، لت و پار کردن
سپیده دم، فجر، پگاه، سحر
سحرگاه، صبحدم سایر معانی: (شعر قدیم) بامدادان، بامگاه
خورشید، خاور، افتاب، خرشید، تابیدن، در معرض افتاب قرار دادن سایر معانی: مخفف: یکشنبه، آفتاب، نور خور(شید)، حمام آفتاب گرفتن، شمس، هور، هر ستاره ای که مرکز سیارات باشد، خورشید منظومه، (از نظر ...