خیرگی، خیره سری، چیرگی، سر زندگی سایر معانی: گستاخی، بی باکی، تهور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیره سری، سر زندگی، شجاعت، دلیری، مردانگی، سلحشوری، جلوه سایر معانی: دلاوری، تهور، پر دلی، شهامت، کنداوری، جاه، شکوه، نما، جلال، شکوهمندی
خود سری، خیره سری سایر معانی: بی ترسی، بی باکی
خود سری سایر معانی: بی باکی، دلیری، بی پروایی، تهور
ثبات قدم، تحلیل، دقت، تجزیه، نیت، قصد، تصویب، نتیجه، تصمیم، عزم، عزیمت، حل، رفع، تفکیک پذیری، عزم راسخ سایر معانی: جداسازی، جدایش، واکافت، اراده، خواست، گزیر، قطعنامه، بازفرمود، مصوبه، تصویب ...
روح، جان، روان، جرات، رمق، روحیه، مشروبات الکلی، معنی، روان، بسر خلق اوردن، روح دادن سایر معانی: جان (در برابر جسم: body)، دم، فروهر، لاهوت، حال، دل و دماغ، شوق، شور، دلخواهی، دلبستگی، تعصب، ...
شجاعت، دلاوری، بهادری سایر معانی: valiancy بهادری، مردانگی