پوسته [ژئوفیزیک] بخش بیرونی کرۀ زمین
واژههای مصوب فرهنگستان
پوسته، قشر، پوست، کبره، پوست نان، پوسته سخت هر چیزی، ادم جسور و بیادب، قسمت خشک و سخت نان، کبره بستن سایر معانی: پوسته ی نان (به ویژه نان ساندویچی)، بریده یا خرده نان خشک، سخت رویه، (پوسته ی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] عوامل ایجاد سله
پوسته یاقشرزمین
[زمین شناسی] پوسته خارجی ترین لایه یا قشر زمین، که برطبق خصوصیات متنوعی شامل سرعت لرزه ای، چگالی و ترکیب توصیف می شود، بخشی از زمین که بالای ناپیوستگی موهو قرار دارد و ترکیبش سیال یا سیال و ...
سختپوستوندان [جانورشناسی] زیرشاخهای از بندپاتباران که سرسینۀ آنها دارای کاسۀ پشتی و آبشش (gill) و زواید دوشاخهای است و ضمائم سر آنها شامل دو جفت شاخک (antennae) ...
[زمین شناسی] فراوانی پوسته ای، کلارک.
پوست دار,جرم دار,کهنه
[زمین شناسی] بافت پوسته ای
تند,بدرشتی
تند، سخت، خشن، پوسته مانند سایر معانی: بد خلق، بد ادا، ترشرو، دارای زخم زبان، پوسته دار، پوسته زا، رویه ای
[زمین شناسی] قشر آهکی یک افق خاک سخت شده، که با کربنات کلسیم سیمانی شده است.