انبوهی، تراکم، ازدحام، گرفتگی، جمع شدن خون یا اخلاط سایر معانی: طب جمع شدن خون یا اخلاط [عمران و معماری] ازدحام - تراکم - تراکم ترافیک [برق و الکترونیک] ازدحام و تراکم [بهداشت] احتقان [ریاضی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی سایر معانی: پرپشتی، فشردگی، همفشردگی، مایه داری، کندذهنی، دیرفهمی، خنگی، کودنی، خرفتی، رجوع شود به: current density [شیمی] (نسبت جرم به ح ...