کجی، کلاه بردار، عصای سرکج، ادم قلابی، خزپوش، خم کردن، کج کردن سایر معانی: (هر چیز خم یا منحنی یا قلاب شکل) قلاب، خمیدگی، انحنا، کژی، (راه و غیره) پیچ، (شبانان و مطران ها) چوبدستی (که یک سرش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دم گوژپشت یاقوزپشت
(نادر) کوژپشت، قوزی، گوژپشت، دم قوزپشت یاگوژپشت
[نفت] متخصص چاه منحرف
[ریاضیات] منحنی، خم، خط منحنی، خط خمیده
(فیزیک) تاریکی کروکس (بخش تیره ی کنار کاتد در لامپ های تهی ساز گازی)
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Cu7(Tl,Ag)Se4 - وجه تسمیه : از نام Sir William Crookes (1832-1919)
[برق و الکترونیک] فضای تاریک کاتد؛ فضای تاریک کروکس ناحیه نسبتاُ تاریکی بین کاتد و منطقه تابشهای منفی در لامپ تخلیه - تابانی کاتد - سرد.
زاویهای، گوشه دار، گوشهای، لاغر سایر معانی: زاویه دار، قناس، استخوانی، ناموزون و ناجور [عمران و معماری] زاویه ای - گوشه دار - گوشه ای [برق و الکترونیک] زاویه ای [ریاضیات] زاویه ای، مربوط به ...
مورب، اریب وار، منحنی، کج، چپ چپ، با گوشهء چشم سایر معانی: یک وری، ناسازوار، کج و کوله
دزد، غارتگر، سارق منازل سایر معانی: کسی که (معمولا شب) برای دزدی به خانه مردم می رود، دزدخانه، شب دزد، سارق
پیچیدگی، شکنج سایر معانی: (به ویژه چهره و بدن) کج و کولگی، کولگی، هم چلانش، دژ ریختی، اعوجاج، از شکل افتادگی، ازشکل اندازی، کج کردن