contortion
معنی
پیچیدگی، شکنج
سایر معانی: (به ویژه چهره و بدن) کج و کولگی، کولگی، هم چلانش، دژ ریختی، اعوجاج، از شکل افتادگی، ازشکل اندازی، کج کردن
سایر معانی: (به ویژه چهره و بدن) کج و کولگی، کولگی، هم چلانش، دژ ریختی، اعوجاج، از شکل افتادگی، ازشکل اندازی، کج کردن
دیکشنری
تیرگی
اسم
contortion, labyrinthشکنج
complexity, complication, convolution, intricacy, elaboration, contortionپیچیدگی
ترجمه آنلاین
انحراف
مترادف
anamorphosis ، crookedness ، deformation ، deformity ، dislocation ، grimace ، malformation ، misproportion ، misshapement ، pout ، twist ، ugliness ، unsightliness ، wryness