غار غار کننده، وزغ یا کلاغ سایر معانی: (هر جانوری که قارقار یا غورغور می کند) قارقار کن، غورغور کن، انواع ماهیانی که از خود صدایی شبیه قار قار یا قات قات درمی آورند، کسی که مغمومانه حرف می ز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سختی را با شجاعت تحمل کردن، تاب آوردن، سوختن و ساختن، (عامیانه) مردن (به ویژه در نبرد)
طاس، مهره، سرپیچ، سرنوشت، جفت طاس، سر سکه، قمار، جان دادن، تلف شدن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن، درگذشتن، مردن سایر معانی: وفات کردن، ورپریدن، (مجازی) ...
قلاب، قورباغه، وزغ، غوک، خرک ویلن سایر معانی: (برجستگی شاخی و مثلث شکل در نیمه ی خلفی زیر سم اسب) میان سم، (حلقه یا قلاب روی کمر بند که شمشیر یا سر نیزه را از آن می آویزند) شمشیر آویز، سرنیز ...
تند، درشت، زننده، لاغر، خشن، ناگوار، عنیف، ناملایم، خشن وضعیف سایر معانی: (صدا) گوشخراش، ناهنجار، (نور) زننده (در برابر: نور ملایم soft light)، (مزه) تلخ، قوی، (دست مالیدن) زبر، زمخت، (اندیش ...
مردن سایر معانی: (خودمانی) مردن، نفس آخر را کشیدن
گوشخراش، اعصاب خردکن، آزارآور، دارای صدای گوش خراش