قطعی، بحرانی، انتقادی، منتقدانه، وخیم، نکوهشی سایر معانی: انتقادآمیز، نکوهشگرانه، معاندانه، خرده گیرانه، وابسته به نقد ادبی یا هنری و غیره، نقدگرانه، هنرسنجانه، سخن سنجانه، نکته سنجانه، بسیا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باستانشناسی انتقادی [باستانشناسی] رویکردی نظری به باستانشناسی مبتنی بر این فرض که باستانشناسان تأثیری عملی بر جامعۀ خود دارند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] منطقه بحرانی [خاک شناسی] ناحیه بحرانی [آب و خاک] منطقه بحرانی
کتابنگاشت انتقادی [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] ← کتابنگاشت تحلیلی
[عمران و معماری] شرط بحرانی
[برق و الکترونیک] تزویج بخرانی درجه ای از تزویج بین دو مدار تنظیم شده که در آن جریان تشدید در مدار ثانویه به حد اکثر خود می رسد . اگر تزویج کمتر از حالت بحرانی باشد، جریان ثانویه مقدار کمتری ...
جریان بحرانی [فیزیک] جریان متناظر با گذار از حالت اَبَررسانایی بدون مقاومت به حالت رسانایی با مقاومت
میرایی بحرانی [فیزیک] میرایی سامانۀ خطی در فاصلۀ میان رفتار نوسانی و رفتارِ نمایی (exponential)
[عمران و معماری] میرایی بحرانی [برق و الکترونیک] میرایی بحرانی درجه ای از میرایی که سریع ترین پاس گذار را بدون فراجست یا نوسان می دهد . [زمین شناسی] میرایی بحرانی میرایی یا نقطه ای که ماده ج ...
نقص بحرانی [مدیریت - مدیریت پروژه] نقصی که بنابر تجربه و نظر کارشناسی احتمال دارد وضعیت خطرناک و غیرایمن به بار آورد
[نساجی] عیب مهم - عیب حساس [ریاضیات] نقص بحرانی
نقصدار بحرانی [مدیریت - مدیریت پروژه] ویژگی بخشی از کار که دارای یک یا چند نقص بحرانی و گاه چندین نقص مهم و جزئی است