خزیدن، سینه مال رفتن، مورمور شدن سایر معانی: چهار دست و پا رفتن (به طوری که شکم نزدیک به زمین باشد)، سینه خیز رفتن، دزدانه رفتن، (با ترس و لرز یا با آهستگی یا مخفیانه) حرکت کردن، (معمولا با: ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] ضریب خزش
[پلیمر] نسبت انقباض خزش
تغذیۀ جدا [کشاورزی - علوم دامی] تغذیۀ برهها و گوسالههای شیرخوار بهنحویکه غذای آنها از دسترس حیوانات بزرگتر دور باشد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] طول خزش - فاصله خزش
[عمران و معماری] ضریب خزش - واحد خزش
[پلیمر] مقاومت خزشی
علوم مهندسى : مقاوم در برابر خزش
[عمران و معماری] آزمون خزش [نفت] آزمایش خزش
خزش [حملونقل ریلی] نسبت سرعت مماسی چرخ به سرعت واقعی قطار
[ریاضیات] تغییر تدریجی
(پزشکی) کهیر خزنده (جوش پوست همراه با خارش شدید)