اعتبار، باور کردن، قابل قبول بودن سایر معانی: باور کردنی [حقوق] اعتبار، قابلیت قبول [آمار] باورمندی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتبار,برو,نیکنامی
باور کردنی و معقول بودن سایر معانی: باورکردنی و معقول بودن
صحت، صداقت، راستی، راستگویی سایر معانی: درستی، (حرف) راست، نادروغ [حقوق] صحت، راستگویی، دقت
احتمال، راست نمایی، شباهت به واقعیت سایر معانی: واقع مانندی، محتمل نمایی، راستین نمایی، عین نمایی [سینما] عین نمایی