جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت سایر معانی: (لحن ترحم آمیز یا تحقیرآمیز و غیره) انسان، موجود (عجیب و غریب مثلا از فضا)، موجود تصوری، کسی یا چیزی که کاملا به دیگری وابسته و یا زیر سلطه ی آن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیالیساز [سینما و تلویزیون] فردی که طراحی و غالبا ساخت موجودات خیالی همچون هیولا و موجودات فضایی را براساس نیازهای سینمایی بر عهده دارد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مخلوق ناطق، جاندار سخندان
همکار
انسان مخلوقی است خنده کن یامستعدخنده
پرنده، مرغ، جوجه سایر معانی: پرنده (رده ی aves)، (عامیانه) آدم (به ویژه اگر قدری غیرعادی باشد)، (انگلیس - خودمانی) زن جوان، پرنده ی خشکی (در مقابل پرنده ی آبی: waterfowl)، کبوتر مصنوعی (در ت ...
وجود سایر معانی: هستی (به ویژه اگر مستقل و خودکفا و مجزا باشد)، موجودیت، هستش، تمامیت، هستومندی، شی، چیز، باشنده، ذات، جوهر، ماهیت، نهاد [حسابداری] واحد تجاری [کامپیوتر] هویت، موجودیت . [برق ...
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء سایر معانی: شی، (معمولا جمع) وضع (اوضاع)، کار(ها)، قلم (اقلام)، (معمولا جمع) متعلقات شخصی، اثاث، لوازم، وسایل، (برای بیان محبت یا همدردی ...