هنرور، پیشه ور، صنعتکار، صنعتگر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منبت کار، چوب تراش
هنر، استعداد، فن، صنعت، استادی، نیرنگ سایر معانی: مخفف:، مقاله، جنس، هنر (که شامل نقاشی و تندیسگری و معماری و موسیقی و رقص و نمایش و ادبیات می گردد)، کار خلاقه، مهارت، تردستی، اثر هنری، فراو ...
شاگرد، کارگر ماهر، کارگر مزدور سایر معانی: (بازیگر یا هنرمند یا پیشه ور و غیره) باتجربه ولی متوسط، پرکار و معمولی، (در اصل) کارگر روزمزد، کارگری که دوران کارآموزی یا شاگردی را گذرانده است، ا ...
سازنده، تولید کننده، صاحب کارخانه سایر معانی: (کالاهای صنعتی) فرآور، فروردگر [حسابداری] سازنده ؛ تولید کننده