تَرَکخورده [زمینشناسی] ویژگی کانی یا سنگی که ترکهای فراوان دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
ترک خورده، ترکدار، (صدا) دورگه، کلفت، زمخت، شکسته، (عامیانه) خل، بی مخ، ترک دار,مودار,دیوانه ,مخبط
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] نخ تار پاره شده در پارچه
بودن (بنابر شایعه یا گزارش دیگران)، آن طور که می گویند
گندم نیم کوفته، افشه، بلغور، فروشه
نیروی فکری، قدرت مغزی، خرد، (قدیمی) بیمار روانی، دیوانه، وابسته به اختلال روانی، گیج
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
پوسته پوسته، ورقه ورقه، برفکی، ورقه شونده، فلسی سایر معانی: لایه لایه، پوستک دار، دانه دانه (مثل دانه های برف یا شوره ی سر)، فلس فلس، دانه دانه شونده، پوسته پوسته شونده [عمران و معماری] پولک ...
تند، درشت، زننده، لاغر، خشن، ناگوار، عنیف، ناملایم، خشن وضعیف سایر معانی: (صدا) گوشخراش، ناهنجار، (نور) زننده (در برابر: نور ملایم soft light)، (مزه) تلخ، قوی، (دست مالیدن) زبر، زمخت، (اندیش ...
مجنون، ماه زده، مجنون، دیوانه سایر معانی: دیوانه وار، جنون آمیز، چل، احمق، سفیه، بی عقل، خل، خل وضع، وابسته به یا برای دیوانگان، احمقانه
دیوانه، پرفندق سایر معانی: (خودمانی) دیوانه ی چیزی یا کسی، شیفته، خل، غیرعادی، کم خرد، کم عقل، نامعقول (nutsy هم می گویند)، پر از میوه های مغزدار، پر از آجیل، (آجیل و غیره) پرمغز، هسته دار، ...
گوشخراش، اعصاب خردکن، آزارآور، دارای صدای گوش خراش