زمین، بر، خاک، خشکی، سرزمین، دیار، بزمین نشستن، به خشکی امدن، فرود امدن، پیاده شدن، رسیدن سایر معانی: خشکی (در برابر: دریا یا آب)، بوم، ارض، مزرعه، زمین کشاورزی، کشتزار(ها)، دهات، روستا(ها) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد سایر معانی: به سوی بیرون، به خارج، در بیرون ساختمان، در هوای آزاد، بیرون شهر، دشت و صحرا، دامن طبیعت