[عمران و معماری] مامور محلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] دادگاه بخش
(انگلیس) رقص روستایی (که در آن معمولا در دو خط مقابل یکدیگر ایستاده و پایکوبی می کنند)
(امریکا - عامیانه) راه طولانی، فاصله ی زیاد
[سینما] کشور تدوین کننده
[سینما] کشور اصلی / کشور سازنده فیلم
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
هم میهن سایر معانی: هموطن، روستایی، دهاتی، دهگان (دهقان)
هم میهن سایر معانی: (زن) روستایی، دهاتی، دهگان (دهقان)، countryman : هم میهن
کشوری که قوانین بین المللی را زیر پا می گذارد، کشور متمرد
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
(از میان دشت و صحرا و راه های فرعی و نه از طریق شاهراه) از راه فرعی، (ورزش های دو و میدانی) دو صحرایی، صحرایی، سراسری، در سرتاسر کشور (یا ناحیه)، خارج از جاده وشارع اصلی، در فضاهای بازدهات، ...