وزنه متقابل، نیروی متعادل کننده، نیروی مقاوم، حالت تعادل، وزن کردن، متقابل ساختن سایر معانی: پارسنگ کردن، موازنه کردن، متعادل کردن، هم وزن کردن، همسنگ کردن، ترازمند کردن، وزنه ی برابر، (نیرو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقدام متقابل، عکس العمل سایر معانی: اقدام متقابل
فرزند، چین، افست، چاپ افست، نقطه شروع مسابقه، وزنه متعادل، رقم متعادل کننده، جابجا سازی، انحراف، خنثی کردن، جبران کردن، متعادل کردن، چاپ افست کردن سایر معانی: هر چیزی که از چیز دیگر منشعب شد ...